423

دانشگاه و زندگی تو یه شهر غریب تو خوابگاه و کتاب خوندن .. فکر کنم اینا منو خیلی بزرگ کردن .. از هیجده سالگی به بعده که فهمیدم که باید یاد بگیرم چطور زندگی کنم.. و این درس خیلی بزرگیه برای کسی که نمیدونست چطور زندگی کنه! 

423...

میگه : " کاش شما تهران بودی یه قرار میذاشتیم در مورد این دو تا پروژه کامل حرف میزدیم " تو دلم عربده میزدم کاااااش کاااااش بودم :))

423...

انقد عالم و آدم از ملت عشق و سمفونی مردگان تعریف کردن من رفتم خوندم این دوتا رو .. بعد احساس کردم مریضی چیزی دارم که اصلا حتی یه ذره خوشم نیومد ازشون :| عجیبه برام ... جدا چرا هیچی ندیدم از این دوتا و چرا اینقد دوس دارین اینارو؟  

423...

چرا اون آدمی که دو ساعت برنامه میریزی کی بهش زنگ بزنی ، چی بگی ، اون چی ممکنه بگه ، بعد قبل زنگیدن یه دور قرآن ختم میکنی و دو لیتر آب میخوری هیچوقت جواب نمیده؟ 

423...

یه بار هم تو همین شرایط به یه استادی زنگ زدم جواب داد میگه " چرا اینقد دیر زنگ زدی؟ چقد آب خوردی راستشو بگو؟؟ " میخاستم به بخار تبدیل بشم فقط 

423...

ملت با باباشون سر خاموش کردن کولر مشکل دارن من سر خاموش کردن هات اسپاتش :| 

423...

این چه اخلاق زشتیه بعضیا دارن که سال به سال عکس پروفایلشونو عوض نمیکنن ؟ خیلی کار بدی میکنن واقعا ..!!

423...

خلاصه که از هیچ کدوم از بلاهایی که این دنیا سرمون میاره یا نمیاره که خبر دار نمیشیم ! با دهن باز و چشای گرد از حدقه در اومده وارد شدیم همونطوری هم در عجب وار خارج میشیم .. سو وات ؟  

423...

یه پروژه با کارفرمای خارجی با همه چالش های جذابش ،  دوره حرفه ای تو کیش و بعد استخدام رسمی منطقه ، دکتری و زندگی تو اروپا .. اینا تو خواب و خیال هم خیلی دور و بعید بودن ... اینارو فول اچ دی از نزدیک ترین جای ممکن بهم نشون دادی .. همه باورهام زیر و رو شد .. مگه میتونم دیگه نا امید بشم ؟ فقط میتونم بگم بزرگیتو شکر ...

423...